مسخره ترین داستان این است که چاد وایت قبل از عروسی با دختر محبوب خود اتفاق افتاد. برادر بزرگتر با عصبانیت خودداری از برگزاری مهمانی کارشناسی قبل از عروسی ، جوان را صدا کرد و هشدار داد که یک نوار هوشمند باهوش هر دقیقه به خانه خود می آید ، برای همین او قبلاً خدمات خود را پرداخت کرده بود. وقتی در را کوبیدند ، مرد جوان تلفن خود را آویزان کرد. زن پر زرق و برق وارد پاکت کارشناسی شد و از پایین به پایین نگاه کرد ، سپس لباس سبک خود را باز کرد و تقریباً غش کرد ، زیرا همسر آینده این زن قرار بود شاهد آن باشد. نیکول آنیستون سعی کرد به موضوع دیگری ، گفتگو ، بوی لباس و زیبایی شرور عروس بپردازد اما سوراخ با سؤالات دقیق ، تحریک آمیز و گیج کننده اش خوابید. علاوه بر این ، اسباب بازی نیم تنه قبلاً پرداخت شده بود و مشتری نمی توانست از خانه خارج شود و هدف آن رقص آزاد عكس كس وكون باشد. سپس چاد قول داد كه خود راه برود ، دستانش را باز نگه دارد ، تا حد امكان خود را مهار كند و اجازه دهد كه مرغ از پول بيفتد. آه ، پسری اگر او معشوقه خود را به عنوان آخرین فاحشه پاره نمی کرد ، ازدواج خوبی می کرد!