تایلر نیکسون احساس کرد که قسمت خاصی از مغز او می تواند همکارش Carissa Kane را فریب دهد ، هرچند که این دختر همچنان با او ملاقات داشت. اسموتی همچنان سرگرم کننده از سبزه داغ ، او را به یک فنجان قهوه دعوت کرد ، تعارف کرد و سپس کونسکسی متحرک به یک فیاسکو تبدیل شد. جوکر بدخلقی با طنز بدون نفس به عشق ناگسستنی برخورد کرد ، او را هنگام خلوت غمناک خندید و پس از حضور در فرش با رئیس خود از وی حمایت کرد. یک روز خوب ، یک زن و شوهر شیرین در محل کار بودند که دفتر یک روز کاملاً خالی بود. مکالمه ای بین زن و نگرش پرستش او وجود داشت که به قسمت های صمیمی بدن تبدیل به یک دوست داشتنی شد. انسان با اعتماد به نفس و زیبایی به آنچه می خواست ، دست یافت ، اما آیا می تواند یک کوکت انفجاری را با کیفیت به تأخیر بیندازد؟