همه چیز به طور معمول ادامه داشت: یکی از آنها Simplestons را در خیابان عکس کس کون های روشن که برای فتح پایتخت آمده بودند ، شلیک کرد ، در حالی که دیگری مکانی را برای خانه بعدی ارائه می داد و منتظر خانه اول بود. و این بار این اتفاق افتاد: پسری جوان و با تنبلی که بعد از اولین دور در تئاتر ترک کرد (دختر آن را به کسی که به آن احتیاج نگذاشت) داد و در صحبت های شیرین و وعده های شیرین پوشانده شد. همه چیز عادی تر و طبیعی تر شد: مردان متخصص موهای باکره. همه چیز در "پماد" بود: یک پزشک افسونگر به سرعت "بکارت" بیمار را تعیین کرد و خنده دار "E" خود را در دام باتجربه ترین طلسم ها یافت. دامن به سرعت از کمر تند محو شد و دو سینه زیبا شروع به تابیدن در نور کردند و بلافاصله یک دست محکم گرفتند. سد به سرعت شکسته شد ، و اکنون ، در ابتدا ، کودک با درد و احساس ناآشنایی گریه کرد ، با چشمان بزرگ لبها را به لذت و چشم ها می درخشد ، زبان صاف گلو را لیس می زد. او بلافاصله آب میوه های محبوب خود را گرفت و سینه یكی از اعضای "سارق" دوم را كه دیگر متوجه قلعه در نشده بود ، لیسید و او آن را بسیار با احتیاط برای نامزدش نگه داشت. من هرگز نگفتم چه اتفاقی خواهد افتاد: اکنون می توانید خیلی بدست بیاورید ...