شیطان نیکول آنیستون از همسرش متنفر است که با او به تازگی با کمترین علاقه و تجملاتی شروع به شبیه شدن به یک بازی غم انگیز کرده است. غوطه ور در خواندن رمان های عاشقانه ، بلوند مجبور به تصاویر باسن سکسی تسخیر است. خشم از نزول زن غرق می شود ، که سعی می کند تخت عاری از ستون فقرات دین را بیرون بکشد. ناامیدی شدید زن را تا حدی احمق می کند که نادیده گرفتن آن غیرممکن است. برش کوتاه ، موهای خواب او را نرم می کند ، موهایش را نرم می کند ، بیدمشک را صاف می کند و به اتاق نشیمن می چرخد ، جایی که بهترین دوست بد بیل بیلی در آن خوابیده است. سریعترین انگشتان زن طبیعت را احساس می کنند که از گرمائی که می گیرند مقاومت فوری می کنند. هنگامی که یکی از اعضای Peel از خواب بیدار شد ، نیکول آن را مکیده ، بازی می کند ، خودارضایی و بلع می کند تا اینکه آماده شود آن را به درون سوراخ دیگری بچسباند. فیدجت باید از طعم گمشده همسر خسته شود ، و سعی در فوریت رسیدن به رحم دارد. آیا کلاهبردار وقت دارد دوست خود را اذیت کند یا اینکه شوهرش دین آنها را توهین آمیز می کند؟