آنا فاکس ، زن سیاه پوست که پوست ذغال آن در اثر تصادف ربوده شد. مرد آویزان شد و سیاه عزیزم را به سرقت برد تا یک روز فراموش نشدنی را با او بگذراند. سعدیست اسیران را بر روی پالت های چوبی قرار می دهد که نه تنها پاها بلکه باسن را ثابت می کند. دختر نمی تواند فریاد بزند ، زیرا لگد دهانش را بسته است. قربانی یک متعصب ، آنها فکر می کنند که کاملاً عکس کوسو کون برشته خواهند شد ، و اجازه نخواهند داد ، همانطور که در زمانهایی که آمریکا بردگان وحشتناکی دارد. آزار دهنده با ریختن سوراخهایی در نزدیکی یک سیستم تعلیق روغن مراقبت می کند ، که با آن یک عصا آب نبات می تواند صد برابر خوشایند باشد. به محض اینکه او را برای سرگرم کردن قاچاقچی کلاه با لبیک صورتی متوقف کرد ، دختر کوچک را با حلقه در دهان می گذارد. حنجره عمیق می تواند منجر به انتشار بزاق شود ، که بینی را می ریزد و آب می کند. بعد از یک رویال سلطنتی ، آنا فاکس توسط ویبراتور عذاب می گیرد ، اما دیگر نیازی به طناب ندارد ، زیرا از دهان خود برای تنفس هوا استفاده می کند ، در غیر این صورت دچار گلو درد می شود. داشتن عروسک لاستیکی در دست لواط ناخوشایند است ، اما یک طرفدار شکنجه هنوز هم با بهترین جنس سرگرم کننده عجیب پیدا نمی کند.