ماهها بود ، بیکر مارتین سوار اسب های دو چرخ خود در سراسر کشور شده بود و مناظر را تحسین می کرد ، با زنان مختلف دیدار می کرد و آنها را به ثمر رساند ، اما زمان آن رسیده که سوار اروپایی به سرزمین مادری خود بازگردد. او به مدت پنج سال در خانه نبوده است ، و زمان عکس سکسی کوس گنده آن رسیده بود كه زخمی قدیمی را كه در قلبش باقی مانده بود از طریق یك موتور سیكلت شفا دهد. این پسر تنها یک شب را در آپارتمان قدیمی خود ، با پایین آمدن از پله ها گذراند و ناگهان از گذشته با یک خاطره روبرو شد. زیبایی طولانی بینی که مونیکا برای دیدار با او با بسته های سنگین قیام کرد ، تعجب آور خوشحالی گفتگو بین دوستداران سابق بود ، که نمی توانست چشمانشان را پاره کند ، اگرچه این زن قبلاً زنی متاهل بود. لعنتی که او برای مارتین داد و ستد کرد ، جوانی خیلی موفق نبود ، اشتیاق او به ازدواج در حال از بین رفتن بود ، و رابطه جنسی چنان کسل کننده و گاه به گاه شد که دیگر چیزی برای همسرهای زندگی قول نداد. مرد سابق داوطلبانه جیب های خود را به یک آپارتمان طبقه بالاتر از لانه کارشناسی خود بلند کرد و یک فنجان قهوه خواست ، اما به محض اینکه کنجکاوی او از ژاکت برداشته شد ، شانه ها و نوک پستان های زیبایی که از طریق پیراهن دراز می شد ، صدمه دید. حسی از خواب پرواز کرد و تمبر در گذرنامه حتی دشمن را آزار نداد و دختر کوچکش مونیکا را وادار کرد تا آنچه را که قبلاً از او لذت جسمی و جسمی به دست آورده بود بخاطر بسپارد!